یــآدَتــ بـآشــَد!
هَمـِـہ ے قـَرآردآدهـآ رآ کـِہ روے ِ کـآغَـذهـآے ِ بے جـآن نـِمےنـِویسَـند!
بَـعضے از عَهــدهـآ رآ روے ِ قـَلبــ ـهـآے ِ هـَمـ مےنـِویـسیمـ ...
یــآدَتــ بـآشــَد!
هَمـِـہ ے قـَرآردآدهـآ رآ کـِہ روے ِ کـآغَـذهـآے ِ بے جـآن نـِمےنـِویسَـند!
بَـعضے از عَهــدهـآ رآ روے ِ قـَلبــ ـهـآے ِ هـَمـ مےنـِویـسیمـ ...
آن شب ...
که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...
تماشا می کرد ...
گـل یا پــوچ؟
دستتــــــ را باز نکن، حســم را تباه مکــن
تحقیـــرت هم کنمــــ کافـیــ نیستـــ
بـزرگ که میشــــوی ؛
غصـه هایت زودتـر از خـودت قـد می کشــند ،
حتے از هَمین راه دور...
شاید تو سُکـوت میـان کلامم بـاشـے...
دیـده نمی شوی!
کاش بودی تا دلم تنهانبود
تا اسیر غصه فردا نبود
تا فقط باور کنی بی تو هرگز
زندگی زیبا نبود...
روزی شیوانا پیر معرفت یکی از شاگردانش را دید
که زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است.
شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد…
شاگرد لب به سخن گشود و از بیوفایی یار صحبت کرد
و اینکه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده
و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است !
شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خودحفظ کرده بود
و بارفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس می کند
باید برای همیشه باعشقش خداحافظی کند.
شیوانا با تبسم گفت :
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟
برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند،
داستان کوتاهی تعریف کرد:
بـعـضــی آه هــا را
هـر چـقدر هــم کــه از تـــه دل بکشـــی
بــاز هـــم ســــینه ات خالــی نمــی شــود...
بعضـــــی وقتـــ ـ ــا مجبورے تو فضاے بغضتــــــ بخندے...
دلتـــــ بگیره ولـــــے دلگیرے نکنـــــے...
شاکـــے بشــے ولـــے شکایتـــــ نکنے...
مـ-ــــن "حــ ـــوآے" کـسـ ــے نــمے شومـــــ
کـ-ـه بــ ــه "هـ ــوآے" دیگـ ــرے بــ ــرود
خاطراتــ نـﮧ سـر בارند ؛ نـﮧ تـَــﮧ
بے هــوا مے آینـב تا خفـﮧ اتــ ڪننـב
حــآلـَҐ گــرفــتـِــﮧ
ازیــלּ شــﻬ ـر
کـــﮧ آدҐ هـآیـشـ
بیـآ هـَردو بـآهـَمـ
ڪـنـآرِ هـَم بــآشیمـ
هر چــﮧ بـےوفایــے کرد .. بـﮧ دلـפֿوشے بودنش با פֿود گفتمـ ـ ..
ایـטּ نیـز بگذرد ..!
لعنتـ ـ بـﮧ مـטּ ....
دلتـــنگـَم ... نــه بــَراى ِ كـــَسى
اَز بــ ـى كـــَسى !!!